
از خوبیای این خانوم فرهنگی هر چی بگم کم گفتم !
یه عالمه برنامه چیده بود برای توی اتوبوس و وقت آزاد بچه ها که هر کدومش یه جذابیت خاصی داشت و گاهی غافلگیرمون میکرد!
( ناگفته نمونه که بنده به شخصه عاشق فید خوان بودم ! )
یکی از اون غافلگیری ها کارتی بود حاوی نام و مشخصات و فرازی از وصیت نامه ی یه شهید که خیلی زیبا و ساده تزئین شده بود.
تو حالت خواب و بیداری بودم که خانوم فرهنگی پلاستیکو گرفت رو به روم و گفت بسم الله ! نیت کردم و یه کارت کشیدم بیرون !
خواب از سرم پرید !! روز تولد شهید با من یکی بود !
" به فرامین امام بسیار توجه کنید و نگذارید دشمنان اسلام مسائل ناچیز را بزرگ جلوه دهند و اهداف شوم خود را برای به گمراهی کشاندن فرزندان این آب و خاک که قلب هایی پاک و چهره هایی نورانی دارند به سیاهی و نادانی و غفلت از اسلام و قران بکشند " : شهید پازوکی
پیش خودم گفتم حتما اتفاقی شده !!
وقتی خانوم فرهنگی کلّ اتوبوس رو با اون کارتا پوشش داد مثه بعضی از این خانوما تو هیئتا گفتم : میشه یه دونه هم برا بچه ام بدین ؟! خوابه !!
با یه لبخند پلاستیک و گرفت روبه روم و گفت چرا نمیشه؟! بفرما !
نیت کردم و یه کارت دیگه کشیدم بیرون !
" ... این جانب به عنوان فردی کوچک و ناقابل به تمام امت حزب الله وصیت می کنم که پیرو خط امام و پشتیبان محکمی برای ولایت فقیه باشید و نگذارید که خون شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی که درخت اسلام را آبیاری میکند پایمال شود و به هدر رود ." : شهید اغتصامی
این بار علاوه بر جا خوردن حسابی رفتم تو فکر و شرمنده شدم !
مزار شهید تو گلزار شهدای شهر خودمون بود و کمتر از ده دقیقه تا خونمون فاصله داشت؛ اما بار اولی بود که من اسم این شهید و میدیدم !
پ.ن : عنوان تیتر جهت پاچه خواری است !
تا حالا چندبار اسمشو برای کربلا نوشته بودن اما هربار دم دمای رفتن یه جای کار گیر می کرد و قسمت نمی شد بره.
داغ کربلا بدجوریه، خدا قسمت هیچ عاشقی نکنه....
کاملا درکش می کردم، یاد اولین اردوی جنوبم افتادم.
قرار بود از مرز شلمچه بریم کربلا، راه رو بستن. موندیم پشت مرز...!
تا امروزم قسمت نشد برم !
...
حالا ما دوتا دوست بودیم که یه دردِ مشترک داشتیم.
کنار اروند، چفیه هامونو به هم گره زد و با هم انداختیمش توی آب، تا به آبی که از فرات و علقمه میاد متبرک بشه .
تا گره زد گفتم: این یعنی با هم بریم کربلا ؟
خندید.
شهید علمدار می خوند :
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
گفت: میگن هروقت هوس زیارت کردی برو تو فضای باز، سرتو به آسمون بلند کن، اول به راست و بعدشم به چپ نگاه کن و رو به سوی آسمون سه بار بگو :
السلام علیک یا اباعبدالله ... السلام علیک و رحمة الله و برکاته
این یعنی زیارت ... !
...
با هم به آسمون نگاه کردیم و رفتیم زیارت
جای شما خالی ... !
بسم رب الشهدا ...
تازه کن مشام جان را با صلوات بر شهید گمنام
دوکوهه - 22/12/88
فانوسی روشن می کنم تا راه آسمان را به من بنمایاند...
دوکوهه - 20/12/88
کوثر کوچولو. فرشته مهربون سفرمون ...
فکه - 20/12/88
اینجا هم پذیرای خیل عاشقانت بودی
سردار دل ها با چشم هایت با من بگو راهی را که رفته ای ...
مرا دریاب
آنجا هم پذیرای ما باش
.
.
.
حسینیه شهید همت - دوکوهه
بعد از برگشت از اردو ، که برای من واقعاً موهبتی بود، امروز فرصت زیارت آقا برام محیا شد .
جای همه دوستان سبز ، صفایی داشت حرم آقا
حالا چرا این پست رو اینجا زدم ؟ دلیلش این بوده که خداییش به یاد همه بودم.
اصلاً و ابداً خودمو قابل نمیدونم ، اما خدا خودش میدونه که به یاد تک تک رفقا و یاران وبلاگی (خانم و آقا) بودم
خیلی کم پیش میاد تو حرم عکس بگیرم ، اما این عکسو گرفتم تا بدونید به یادتون بودم.
چندتایی از عکس های اردو رو هم بچه های تابناک ازم گرفتند که کار کنند .
تصاویر اختصاصی «تابناک» از راهیان نور - از بلاگ تا پلاک