ما در این مملکت دو رَوند بیشتر نداریم
: اُمّت و ولایت
... و خط سومی هم در کار نیست !
اردوگاه چنانه . نهم بهمن 61 . شهید همّت
اردو تموم شد . داشتیم بر می گشتیم که رفقای نیمه راه چهره خودشون رو نشون دادن! یکی یکی و چند تا چندتا راهشون رو کج می کردن و از گروه جدا می شدن.بعضیا از شرهانی شروع کردن، بعضیا از دزفول، بعضیا سه راه خرم آباد و بعضیهام تو قم...
خلاصه ما چند نفر موندیم و یه اتوبوس که داشت می رفت تهران ... انگار اتوبوس هم فهمید ما تنها موندیم! شروع کرد به ادا درآوردن و وسط راه یه صدایی همراه با دود اون خانومایی که عقب اتوبوس نشسته بودن رو ترسوند تا به راننده خبر دادیم یک کیلومتری جلوتر رفته بودیم تو بیابون خدا (اتوبان قم-تهران)پنچر کرد... البته پنچر که ... لاستیک ترکوند!!!
ولی خداییش بیشتر از باد چرخ ماشین، باد ما در رفت! این همه عجله و برنامه ریزی کرده بودیم که سر ساعت برگردیم بریم اداره و یه وقت از مال دنیا عقب نمونیم، که این اتوبوس زد تو کاسه کوزه همه مون و چند ساعت الاف شدیم (چندین ساعت نه! یه روز مرخصی!). و اونجا بود که طبق تحلیل های بسیار صورت گرفته به نتایج جالبی رسیدیم.
و اینک نتایج:
1- اگه قراره رفیق نیمه راه باشین به خصوص اگه مسئول اردو هستین لااقل یه جوری نیمه راه سرتونو بندازین پایین و برید که اتوبوس از غیبتتون بویی نبره!
2- هیچ وقت برنامه ریزی دقیق نکنید چون برنامه ریزی اصولا با گروه خون ایرانی جماعت همخونی نداره.
3- یکی نیست به این اجداد نمایندگان مجلس بگه آخه این بنی صدر بیچاره چه هیزم تری بهتون فروخته بود که عزلش کردین؟ میزاشتین به کارش می رسید. برادران بعثی هم میاومدن تا تهران می رسیدن. بعد همین جاده ی قم تهران ما هم می شد منطقه جنگی و نمی خواست بیشتر از هزار کیلومتر راه بکوبیم و بریم خوزستان. تازه اگه میزاشتن گیلان ومازندران رو هم میگرفت که دیگه چه بهتر. اردوی راهیان نور همگی با هم می رفتیم شمال!
4- قابل توجه قوه قضائیه که اگه قضیه یه جوجه ناموسی بشه باید طرف رو به روشی که یکی از دوستان بصورت صوتی تصویری ارائه کردن اعدام نمود!!!!.
5- اگه این آخری رو متوجه نشدید میخواستین باهمون می یومدید تهرون دلتون آب!!!!.
حاجی التماس دعا!
می گفت در وبلاگهایتان بنویسید گردان حنظله تشنه بود. بنویسید تشنه ایستاد . بنویسید تشنه جان داد. بنویسید تشنگی در گرمای خوزستان یعنی چه...
او حرف می زد و من رمل های نرم فکه را با دستهایم زیرو رو می کردم. نه شاید هم خودم را در رمل های نرم فکه، زیرورو می کردم!
مهندس بودن را مدتهاست که بی خیال شده ام اما راستش را بخواهی غرورش ادم را پاگیر می کند ولی انجا در رمل های نرم فکه غرور بی معناترین حرف ممکن بود...
قبل از رسیدن به قتلگاه ، مشهد سید شهیدان اهل قلم را رد کردیم...بی خود نیست که هر چه فکر می کنم دستم به قلم نمی رود؛ من مشهد سید شهیدان اهل قلم را رد کرده ام!
یادش بخیر
ساندیس پای ثابت همه عکسها بود. یادش به خیر چه داستانهایی داشتیم با ساندیس
ساندیس نماد حماقت مردمی سبز بین است که دیگر هرزه رفته و باید چیدشان.
و ساندیس برای همیشه در تاریخ روشنفکران خواهد ماند.
البته قابل به ذکره که اقای راننده ام اون بالای عکس دیده میشه
کور شود چشمی که نمی تواند دوستی مارا ببیند
این رو میگم تاسوءتفاهم نشه
××× در این پست به علت مسائل امنیتی توسط مدیر تغییراتی اعمال شد...قدرت مدیریت وبلاگ اردو...
سلام علیک بر جمیع کاروان از بلاگ تا پلاک
به دلیل دیر رسیدن یوز و پسورد من الان سفرنامه رو می نویسم.
با شرمندگی فراوان.
سلام علیک
از کربلای ایران برگشتم.
فکر می کردم اگر این دفعه از این سفر برگردم درست شدم یه جورایی آدم شدم.
ولی الان یاد اون حرف ارزشی یکی از بزرگان افتادم که فرمودند:کربلا بری و آدم نشی ُفایده نداره.
ولی بنده های خدا جاتون خیلی خالی بود .امسال یه جا هایی ما رو دعوت کرده بودن شهدا ُ که
به قول معروف ما کجا محل قتلگاه شهدا کجا.بله قتلگاه ?? شهید گمنام که حدود ? کیلومتر بعد از
شرهانی بود.از میانه اون همه کاروان ُ کاروان ما انتخاب شده بود.هنوز هم نمی دونم چرا؟؟؟؟
راستی اسم کاروان ما از بلاگ تا پلاک بود.{وبلاگ نویسان دینی}
بچه های خدادوست و بی ریا.صفا و صمیمیتشون چشمان آدم رو بینا می کرد.
تو این سفر تنوع بسیار زیادی داشتیم.از اتوبوس بگیرید تا مسافران.
از تازه عروس و داماد و ذوج های خوشبخت و خواهر و برادر هایی که از یک فامیلی بودن و .....
خاطره ی بدی نداشت این سفر البته چرا داشت.
مسموم شدن یکی از دوستان با صفامون و وداع با کربلای ایران.
تو این سفر هم من ماهیت حودم رو آشکار کردم.خیلی مسئولین ر و اذیت کردم.خیلی شیطونی کردم.که امید وارم به بزرگواری خودشون ببخشن.
البته از مسئولین هر چه طلب جایزه کردم پای مسابقه رو به میان کشاندن.
منم به خاطره اینکه ریا نشود در مسابقه شرکت نکردم.
خداییش از جون و دل زحمت کشیدن.اجرشون با سیدالشهدا.
شهدا امسال مارو با دوستداران خودشون هم آشنا کردن از بچه های با عشق ایلام بگیرید تا کبوترهای
امام رضا وپیک های آسمانی حرم بی بی فاطمه معصومه(س) لهجه زیبا اصفهان و چالوس و دزفول و کرج
و آخریش تهران.
خلاصه خلاصه خلاصه .... خیلی سفر زیبا که پر از درس و پند بود.
خدایا ُ بی کران شکر.الحمدالله رب العالمین.
بنده های خدا این حقیر منتظر دعای پاک شماست.
به امید دعوت دوباره ی شهیدان خدایی
یا علی.
ایام شهادت سید شهیدان اهل قلم هست و به همین دلیل اسم (فکه) بیشتر از حد به گوش میخوره . فکه مثل هیچ جا نیست! فکه فقط فکه است! با قتلگاه و کانالهایش، با تپه ماهور و دشت هایش. فکه بوی سید مرتضی رو میده .
سید ، یادت هست روزگاری در مورد دوستانت گفته بودی که بر کرانه ی ازلی وابدی وجود نشسته اند . حالا خودت هم در آن لا زمان و لامکان تاریخ نشسته ای و ماهم خوب در بطن تاریخ غوطه وریم. خوب به روز مرگی افتاده ایم وخوب شما را یادمان رفته...