سفارش تبلیغ
صبا ویژن


   یک شب ، شرهانی (2)
   نوشته شده توسط :ارجمندی در 88/12/27 - 10:38 ع

اتوبوس منحرف شد..... یا زهرا(س)....داریم چپ می شویم!...ولی نه!... خدا را شکر چپ نشدیم.... راننده دنده عقب گرفت ...در دلم گفتم برو لعنتی!
ولی میان این آب و گل اتوبوس فقط بیشتر سر می خورد....
گیر افتادیم....من که هنوز باورم نمی شود....شوخیم گرفته با عمار....
این ته اتوبوس نشسته ام تا ببینم کی آب پایین می رود تا اتو بوس راهش را پیدا کند که برگردیم ...خوب شام نخورده بودم گرسنه ام بود دیگر
شوخیم گرفته بود با عمار که صدای آقا اصغر بلند شد که جواد زنگ بزن هلال احمری جایی آب دارد بالا می آید...
زنگ میزند و با عصبانیت هرچه از دهنش در می آید می گوید...
چند دقیقه همینطور می گذرد تا دو باره جواد زنگ میزند به فرماندار...گوشیش را بر نمیدارد!
حالا دیگر اتوبوس را خاموش کرده اند و چراغها را هم همینطور، چون با روشن بودن ماشین ممکن است آب یک بلای دیگری دست ما و ماشین بدهد
آب دارد بالا می آیدو یکی از بچه ها که این اولین اردویش با بچه مذهبی ها ست حالا دارد گریه می کند...شایددوست نداشت بمیرد!؟
جواد میگوید بیکار نایستید صلواتی، ذکری، نذری...من هنوز باورم نشده که ما بمیریم!
حسن به آب نگاه میکند وبا لبخند از آن آیه ای میگوید که کفار وقتی میان دریا گیر می افتندو هیچ دادرسی را برای خود نمی یابند، خدا را با اخلاص صدا میزنند و وقتی به ساحل برسند همه چیز فراموششان می شود...حسن میگوید دوست دارد بمیرد
چشمم که به آب می افتد و میبینم تا 50 60 سانتی شیشه ها بالا آمده کم کم دارد باورم میشود ...خیره خیره دارم به این دریایی که در مدت چند ساعت بوجود آمده نگاه میکنم و مات میمانم، شده ایم عین یک جزیره.....دارم تجسم میکنم لحظه ی غرق شدنم را .....یک جوری شده ام....حواس درونیم انگار کمی بیدار تر شده اند.
یعنی الان آخر کار است!؟
وقتی فکر میکنم که احتمالا" پیش خدا شهید حساب شویم قلبم شاد میشود....اما عذاب وجدانی که از گناهانم دارم راحتم نمی گذارد و ان حرف حضرت آقا موقعی که لحظات کما بودن خودشان را توصیف میکردند :احساس میکنی که دستت خالی است و هیچ خیری انجام نداده ای
هنوز نگاهم به آب است و امام زمان (عج) را در دلم صدا میزنم....و با امام حسین و کربلا خدا حافظی میکنم
ما نوکر خوبی برایتان نبودیم!
زمزمه ای بلند شد، عمار شروع کرد به عاشورا خواندن چه سوزی دارد صدایش....

ادامه دارد
--------------------------------------
یک شب ، شرهانی (1)



  • کلمات کلیدی : شرهانی
  • ... نظر ...