سفارش تبلیغ
صبا ویژن


   آقا مرتضی
   نوشته شده توسط :حاج محمد در 89/1/21 - 3:11 ع

ایام شهادت سید شهیدان اهل قلم هست و به همین دلیل اسم (فکه) بیشتر از حد به گوش میخوره . فکه‌ مثل‌ هیچ‌ جا نیست‌! فکه‌ فقط‌ فکه‌ است‌! با قتلگاه‌ و کانالهایش‌، با تپه‌ ماهور و دشت هایش‌. فکه بوی سید مرتضی رو میده .
 سید ، یادت هست روزگاری در مورد دوستانت گفته بودی که بر کرانه ی ازلی وابدی وجود نشسته اند . حالا خودت هم در آن لا زمان و لامکان تاریخ نشسته ای و ماهم خوب در بطن تاریخ غوطه وریم. خوب به روز مرگی افتاده ایم وخوب شما را یادمان رفته...


آقا مرتضی ، ( کاش با تو بودیم آن زمان که فرشتگان، تو را بر هودج نور می‌گذاشتند و بالهای خویش را سایبان زخمهای روشن تو می‌کردند.  گریه ما، نه برای رفتن تو، که برای جا ماندن خویش است. احساس می‌کنم که در این قیل و مقال، چه قال گذاشته شده‌ایم، چه از پا افتاده‌ایم، ‌چه در راه مانده‌ایم، چه در خود فرو شکسته‌ایم...)(1)

به زیرِ لب تو چه خواندی که آسمان خم شد
و از میان زمین مردِ واپسین کم شد

به زیرِ لب تو چه خواندی که ره نشان دادند
و تحفه نعشِ تو را دستِ آسمان دادند

به زیرِ لبِ تو چه خواندی که قفلِ بسته شکست
و بغضِ مانده‌ی مردانِ دل‌شکسته شکست

به زیرِ لب تو چه خواندی؟ بگو، بلند بگو
ز کاروان عقب‌افتاده‌گان کم‌اند، بگو (2)

آقا مرتضی ، در بزرگی و عظمت تو همین بس که آقا فرموده یاد شما غالباً با ایشان است .
1-  سید  مهدی شجاعی
2- رضا امیر خانی



... نظر ...

   گزارش تصویری - دو
   نوشته شده توسط :حاج محمد در 88/12/27 - 1:55 ع

img_2356.JPG

شلمچه

img_2348.JPG

شلمچه

img_2505.JPG

دوکوهه

img_2336.JPG

شلمچه

img_2542.JPG

شرهانی

img_2258.JPG

طلائیه

img_2648.JPG

دوکوهه

img_2575.JPG

شرهانی

img_2239.JPG

هویزه

img_2579.JPG

شرهانی




... نظر ...


   اول...دوکوهه
   نوشته شده توسط :سید یاسر در 88/12/26 - 11:44 ص

از اونجایی که چند نفر انصراف داده بودن، بنا شد هر کدوم روی دو تا صندلی کش بیاییم...به حمد لله راوی هم پیچونده بود و مدیر کاروان(زید عزه) هم وقف خواهران شده بود و همه چی آماده بود که در طول مسیر بدون اتلاف وقت بخوابیم. خلاصه راه افتادیم...
اول: دوکوهه
دوکوهه ای که به نظر این زائر کوچک، بدون حسینیه ی تخریبش محلی از اعراب ندارد. خود دوکوهه فضای با نشاطی داشت. جوونای جورواجور...از بچه حزب اللهی های ریشو تا گانگسترهای گرما زده شده...از دانشجویان و طلاب مامانی تا داش مشتی های اهل سیبیل...که وجه اشتراک تمام اینا چفیه ی روی دوششان بود...شخصا دوست داشتم مدتی اونجا بمانم و با همشون یه گپ مفصلی داشته باشم...اون شب، صدقه سر گفتگو با یکی از دوستان با سیما آشنا شدم...گاهی اوقات آدم مجبور می شه تو دوکوهه هم برای شنیدن بعضی مزخرفات، دو نخ سیما رو هم تحمل کنه...!(آخوند نباید در هیچ چارچوبی بگنجد!)...خلاصه غیر از فسق و فجور، زدیم به دل بیابان و حسینیه تخریب و اشک تمساح و توبه و قول و قرار و وعده و وعید که شهدا ما آدم میشیم...

- دوکوهه السلام ای خانه ی عشق...!


علی علی...




... نظر ...

   گزارش تصویری - عکاسان از نگاه دوربین
   نوشته شده توسط :حاج محمد در 88/12/26 - 12:50 ص

تصاویر : سید یاسر . حاج محمد . خانم شکارچی و آقای عنابستانی

11.jpg

12.jpg


10.jpg


14.jpg


18.jpg


19.jpg


17.jpg


16.jpg




... نظر ...

   گزارش تصویری - یک
   نوشته شده توسط :حاج محمد در 88/12/25 - 7:54 ع

3.jpg

2.jpg

5.jpg

7.jpg

 

1.jpg

4.jpg

6.jpg

8.jpg




... نظر ...

   شلمچه
   نوشته شده توسط :حاج محمد در 88/12/25 - 2:15 ع

برای من که بعد این همه سال ، تازه قسمتم شد بیام و این منطقه روحانی رو ببینم ، هر جایی یه صفایی داره . فکه . طلائیه . شرهانی و ... ولی شلمچه برای من عجیب تر از هر جایی بود.
شاید چون شلمچه سرزمینی است که شرافت خود را از دو حادثه و دو قافله و دو قدم دریافت کرده است . قافله ی از مدینه به سوی خراسان حرکت کرد ، امیر این قافله حجت خدا حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) بود که در مسیر خویش از بصره به سوی اهواز بر خاک شلمچه قدم نهاد و شبی را در نخلستان این منطقه بیتوته کرد.
قافله دیروز مولا ، ردپایی از خود برجای گذاشت که شیعیانش در دفاع مقدس ، در منطقه شلمچه جاده امام رضا (علیه السلام) را آمدند و سینه ها را سپر کردند و با فریاد " یا زهرا (س) " خون دادند که دیگر به اسلام سیلی نزنند و مولایشان را به ولایتعهدی مامون نبرند.

پ.ن : عکسهایی که من گرفتم ، در مراحل مختلف اینجا و در وبلاگ خودم منتشر میکنم .




... نظر ...

   دعوت نامه
   نوشته شده توسط :سید یاسر در 88/12/25 - 12:53 ص

اگه می دونستم با یه قرار کشک بادمجون و قلیون دو سیب، کرور کرور توفیق پیدا میشه تا بعد از مدت ها لاف انقلابی بودن، طلسم جنوب نرفتنم شکسته بشه، زود تر از اینا با امین مجد قرار می ذاشتم... بالاخره شهدا دست همه رو می گیرن و دعوت می کنن...عده ای از مسجد و روضه و گلزار شهدا و اینا...و عده ای هم از پای زبون اصلی های هالیوود و راک و رپ و منقل و الخ*...به هر حال رفتیم...اما نه اون جور که دلم می خواست...اون موقعی که تصمیم گرفتم بیام،‏ خیال می کردم با یه دست لباس ساده می رم و خودمو یه جورایی گم و گور می کنم...اما نمی دونم چی شد که قرار شد معمم بیام... معمم اومدن یعنی...ولش کن...یعنی این قضیه رو کسی جز پرویز پرستویی نمی فهمه...!

 - تو را به کربلا خوانده اند، کربلایی که خون می خواهد...آماده ای؟

 علی علی...
---------------------------------
* البته این موارد ربطی به نویسنده ندارد! 




... نظر ...

   فلش‏های جامانده ازاردو
   نوشته شده توسط :مدیر اردو در 88/12/24 - 11:55 ص

از راه نرسیده قصد داشتم بروم و چند روزی استراحت کنم اما نشد. بچه‏های مشهد هنوز مهمان من بودند باید می‏بردمشان دفتر، تا بعد از ظهر مهمان‏مان هستند. آمدم دفتر کار‏های زیادی بود که باید انجام می‏دادم. قرار بود چند تایی « تقریبا به اندازه همه بچه‌ها» فلش به اردو برای هدایای فرهنگی اردو بدهند که قبل از اردو به دستم نرسید لذا تا رسیدم دنبال فلش‏ها را گرفتم. به اینجا و آنجا زنگ زدم که خلاصه مثل همیشه گفتند که فردا تماس بگیرید ان شالله فلش‏ها را به‌تان می‏دهیم.

البته من هیچ قولی و هیچ حرفی در مورد ارسال فلش‏ها به بچه‏ها نمی‏دهم اما اگر به ما تحویل دادند حتما فلش‏ها را به دوستان می‏دهیم. البته یک شرط دارد حداقل باید چند پستی در وبلاگ گروهی بنویسند. خلاصه اینکه، هر کسی در وبلاگ اردوی پنج پست گذاشت شامل این فلش و هدیه می‏شود البته به احتمال قوی اگر بتوانم عکس‏های اردو را هم برای آن‏هایی که فلش شامل حال‏شان می‏شود بفرستم. یک دی وی دی از عکس‏ها اردو.

خلاصه اینکه الان ساعت یازده و نیم است و من تازه به دنبال پول‏هایی هستم که به ما قول دادند و هنوز پرداخت نکرده اند. الان اردو تمام شده و تمام هزینه‏های اردو برایم رو شده که باید این هزینه‏ها را از جایی تامین کنم. مثال برجسته‏اش اتوبوس است. که تا چند روز دیگر باید چند میلیون تومان ناقابل به آقایان راننده تحویل بدهم.

به نظر خود من اردوی کاستی‏های زیادی داشت و آن هم به این بر می‏گشت که من واقعا دست تنها بودم نه اینکه دوستان کمک نکردند، نه کمک کردند اما خب برخی از کمک‏ها از دست دوستان بر نمی‏آمد چون تجربه نداشتند و این کاره نبودند و البته برخی دیگر که یک مقدار از کار‏ها را به آن‏ها سپرده بودم انجام ندادند و یا اینکه یادشان رفت و هزار و یک بهانه دیگر.

حرف آخر اینکه پیش به سوی گرفتن فلش با نوشتن فقط پنج پست.

و دیگر اینکه جشنواره وبلاگ نویسی راهیان نور را هم یادتان نرود. آنجا هم مسابقه هست و جایزه می‏دهند.

اردوی از بلاگ تا پلاک




... نظر ...