• وبلاگ : از بلاگ تا پلاك
  • يادداشت : كي فكرشو ميكرد ..؟!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام عليكم

    احوال مخ تش جان؟؟؟شما برا كنكور هم مي خوني؟؟؟؟

    طيب الله.التماس دعا.انشاالله خانوم مهندس شي.

    رفيق جون کله سفر يه طرف فقط اون شب آخره گردا تخريب يه طرف.

    مخصوصا اون شهيده ه ه ه ه ه

    التماس دعا خيلي بيشتر از خيليييييييييييييي

    يا علي

    سلام

    اللهم عجــّْل لوليک الفــرج

    + حلما 

    بايد به بي گناهي دل اعتراف كرد...

    تقصير عشق بود!

    سلام مختش جان !

    هيچ وقت اون شبي رو كه تا سحر 5تايي تو گردان تخريب مونديم رو يادم نمي ره چه فضايي بود دوس داشتم زمان ثابت مي شد و موندگار مي شدم اونجا ...

    اما به قول يكي از راوي ها جنوب پشت جبهه ست الان تو اين شهر شلوغ جنگه پس بيا پيروز اين ميدون باشيم تا ظهور خودِ خودش...

    آمين به فرجت...

    اللهم عجــّْل لوليک الفــرج
    قبلا هم گفتم ، من بيست و اندي سال عمر از خدا گرفتم . بارها قرار بوده برم ، اما نشد .تدارک چند گروه رو بر عهده گرفتم ، اما بازم جا موندم. براي چنين سفري مطمئنم که بايد طلبيده بشه آدم . درسته حالتون گرفته است از برگشتن به اين شهر شلوغ !! اما .......
    همين که طلبيده شديد ، خدا رو شکر کنيد . همين و بس ! ياعلي
    اللهم عجل لوليک الفرج

    همينه خواهر ! زندگي همينه ... برگشتيم به اين شهر شلوغ ، کاش خودمونو تو شلوغي اين شهر گم نکنيم