سفارش تبلیغ
صبا ویژن


   جنبش وبلاگی
   نوشته شده توسط :شاهد در 89/7/10 - 8:38 ص

دوستی گفت حرکتی راه بنداز برای منسجم سازی نوشته های دفاع مقدسی بروبچه های نت. پیشنهاد خوبی بود بهش فکر کردیم و دیدیم یکی از مظلوم های دفاع مقدس شهریه به اسم "دزفول". شهری که اگر چه پایتخت مقاومت ایران اسلامی نام گرفت اما از مقاومتش کمتر گفتیم و شنیدیم. پس ازونجایی که چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه! تصمیم جمع بر اون شد تا از خونه بگیم؛ از "دزفول". اگر دزفولی یا ساکن دزفول هستید که فبها! ولی اگه زاده ی و ساکن هر نقطه از ایران که باشید هم دزفول خانه ی شماست و حتما تو اردوهای راهیان نور لااقل اسمش رو شنیدید.
خاطرات ایستادگی دزفول در برابر حملات موشکی عراق سند افتخاریه که در سینه ی مردمش قرار داره و ثبت اونها به منظور انتقالشون به نسلهای آینده، نه یک راه؛ که یک الزامه! امام خمینی گفت دزفول دینش رو به اسلام ادا کرد . بیایید ماهم دینمون رو به دزفول ادا کنیم.
منتظر پست های شما با موضوع دزفول و خاطرات دفاع مقدس هستیم.بسم الله...

 لینک پستها در وبلاگ شاهد قرار خواهد گرفت


کد لوگوهای حمایتی جنبش
کد لوگوی سمت راست:
 

<SPAN style="position:absolute; right:0px; top:0px;">
<a target=_blank href="http://mkz61.parsiblog.com/1730193.htm"><img border=0 src="http://mkz61.persiangig.com/image/jebhe/logo-dez.jpg" alt="جنبش وبلاگی دزفول؛ مظلوم قهرمان"></a>
</SPAN>


کد لوگوی سمت چپ:
 
<SPAN style="position:absolute; left:0px; top:0px;">
<a target=_blank href="http://mkz61.parsiblog.com/1730193.htm"><img border=0 src="http://mkz61.persiangig.com/image/jebhe/logo-left.jpg" alt="جنبش وبلاگی دزفول؛ مظلوم قهرمان"></a>
</SPAN>
«***در صورت تمایل می توانید کد لوگوی حمایتی مورد نظرتان را کپی کرده و در قسمت تغیرات(ویرایش) قالب وبلاگتان بعد از کد <body> قرار دهید تا لوگوی مورد نظر در قسمت بالای وبلاگتان قرار گیرد***»


وبلاگهای حامی:
1* الف - دزفول
2* دزفول؛ از مقاومت تا سازندگی
3* فقط یک قدم! کاش رفته بودم
4* چوب خدا - شرنگ (داستان)
5* ایستگاه تفکر- دزفول،خاکریزی به وسعت یک شهر
6* ایستگاه تفکر- شعری برای جنگ(قیصر امین پور)
7* شاعرانه- رباعی های ترکش خورده
8* شاهد روزهای کودکی- نقاشی جنگ
9* رحمت خدا - پایتخت مقاومت
10* موجی- دیگه نیازی به این ندارم (خاطره واقعی)
11*موجی- هی!!
12*شطحی جات- ساجد (خاطره واقعی)
13*گالری عکس های تاریخی ایران- اجساد کودکان دبستانی دزفول پس از حمله هوایی عراق(عکس)
14* دیسون- یادش بخیر آقا ناظم
15*مرکز شهر- نگاهی بر وقایع دزفول در جنگ
16*مرکز شهر-وصیتنامه ی شهید حسین بیدخ
17* وسعت دل- دزفول(شعر)
18* جریان شناسی سیاسی - چفیه(دست نوشته ای از شهید عارفیان، گوینده رادیو دزفول)




  • کلمات کلیدی :
  • ... نظر ...

       هنگ
       نوشته شده توسط :شاهد در 89/2/16 - 3:8 ع

    دستم به قلم نمی ره . ذهنم هنگ کرده. فکر کنم باید ویندوزم رو عوض کنم!

    نه که کلمه تو ذهنم نباشه ها! اتفاقا ترافیک مغزم اونقدر سنگینه که راه کلمات نیست برسن رو زبونم.

    همه ی اینا به کنار قضیه این فلش مموری وعده داده شده بلاگ تا پلاکی ها هم قوز بالا قوز شده!

    آخه اینا به فکر ما آدمای مخلص سرتاپا اخلاص نیستند که نمی تونیم به خاطر جایزه اون هم فلش! قلم فرسایی کنیم؟بابا ذهن ما فقط بلده فی سبیل ا... بنویسه(تف به ریا) حالا بیچاره مونده سر دوراهی تا میاد یه کم نوربالا بزنه و بره رو خط شهدا... یهو! این فلش خوش قدوبالا میاد عین مانکن میشینه جلوی چشمش! گشت ارشاد هم که انگار راه ذهن ما رو اصلا بلد نیست!

    خلاصه اومدم بگم به دادم برسید این فلشه رو زودتر بفرستید بیاد نذارید این جوون پاک (ذهنم رو میگم) به گناه بیافته! خدا رو خوش نمیاد!

    د د د! چشا درویش ، به فلش من نیگا نکنید غیرتی میشما!




  • کلمات کلیدی :
  • ... نظر ...

       اردوی راهیان نور بلاگ تا پلاک که تموم شد!
       نوشته شده توسط :شاهد در 89/1/25 - 11:8 ع

    اردو تموم شد . داشتیم بر می گشتیم که رفقای نیمه راه چهره خودشون رو نشون دادن! یکی یکی و چند تا چندتا راهشون رو کج می کردن و از گروه جدا می شدن.بعضیا از شرهانی شروع کردن، بعضیا از دزفول، بعضیا سه راه خرم آباد و بعضیهام تو قم...

     خلاصه ما چند نفر موندیم و یه اتوبوس که داشت می رفت تهران ... انگار اتوبوس هم فهمید ما تنها موندیم! شروع کرد به ادا درآوردن و وسط راه یه صدایی همراه با دود اون خانومایی که عقب اتوبوس نشسته بودن رو ترسوند تا به راننده خبر دادیم  یک کیلومتری جلوتر رفته بودیم تو بیابون خدا (اتوبان قم-تهران)پنچر کرد... البته پنچر که ... لاستیک ترکوند!!!

    ولی خداییش بیشتر از باد چرخ ماشین، باد ما در رفت! این همه عجله و برنامه ریزی کرده بودیم که سر ساعت برگردیم بریم اداره و یه وقت از مال دنیا عقب نمونیم، که این اتوبوس زد تو کاسه کوزه همه مون و چند ساعت الاف شدیم (چندین ساعت نه! یه روز مرخصی!). و اونجا بود که طبق تحلیل های بسیار صورت گرفته به نتایج جالبی رسیدیم. 

    و اینک نتایج:

    1- اگه قراره رفیق نیمه راه باشین به خصوص اگه مسئول اردو هستین لااقل یه جوری نیمه راه سرتونو بندازین پایین و برید که اتوبوس از غیبتتون بویی نبره!

    2-     هیچ وقت برنامه ریزی دقیق نکنید چون برنامه ریزی اصولا با گروه خون ایرانی جماعت همخونی نداره.

    3- یکی نیست به این اجداد نمایندگان مجلس بگه آخه این بنی صدر بیچاره چه هیزم تری بهتون فروخته بود که عزلش کردین؟ میزاشتین به کارش می رسید. برادران بعثی هم میاومدن تا تهران می رسیدن. بعد همین جاده ی قم تهران ما هم می شد منطقه جنگی و نمی خواست بیشتر از هزار کیلومتر راه بکوبیم و بریم خوزستان. تازه اگه میزاشتن گیلان ومازندران رو هم میگرفت که دیگه چه بهتر. اردوی راهیان نور همگی با هم می رفتیم شمال!

    4- قابل توجه قوه قضائیه که اگه قضیه یه جوجه ناموسی بشه باید طرف رو به روشی که یکی از دوستان بصورت صوتی تصویری ارائه کردن اعدام نمود!!!!.

    5-     اگه این آخری رو متوجه نشدید میخواستین باهمون می یومدید تهرون دلتون آب!!!!.

                                                                       حاجی التماس دعا!




  • کلمات کلیدی : بلاگ تا پلاک
  • ... نظر ...

       غرور جان بای بای!
       نوشته شده توسط :شاهد در 89/1/25 - 5:51 ع

    می گفت در وبلاگهایتان بنویسید گردان حنظله تشنه بود. بنویسید تشنه ایستاد . بنویسید تشنه جان داد. بنویسید تشنگی در گرمای خوزستان یعنی چه...

    او حرف می زد و من رمل های نرم فکه را با دستهایم زیرو رو می کردم. نه شاید هم خودم را در رمل های نرم فکه، زیرورو می کردم!

    مهندس بودن را مدتهاست که بی خیال شده ام اما راستش را بخواهی غرورش ادم را پاگیر می کند ولی انجا در رمل های نرم فکه غرور بی معناترین حرف ممکن بود...

    قبل از رسیدن به قتلگاه ، مشهد سید شهیدان اهل قلم را رد کردیم...بی خود نیست که هر چه فکر می کنم دستم به قلم نمی رود؛ من مشهد سید شهیدان اهل قلم را رد کرده ام!




  • کلمات کلیدی :
  • ... نظر ...

       تا آسمان
       نوشته شده توسط :شاهد در 89/1/16 - 9:40 ع

    خاکریزهای رملی فکه...

    دارم می روم بالا...

    دارم می روم بالا ... سخت است...قدم ... قدم...آسمان، دستم را بگیر!

    زمین به آسمان چسبیده!

    من،

     نه زمینم ؛ نه آسمان

    خدایا ، تو مرا از خاک خلق کردی... ای کاش خاک می ماندم...

    حرمت این خاک کجا و من بی آبرو کجا.




  • کلمات کلیدی :
  • ... نظر ...

       کوثر
       نوشته شده توسط :شاهد در 89/1/14 - 3:25 ع

    از معراج شهدای اهواز (شهید محمودوند) برمی گشتیم. یه مسافر جامونده از کاروان، همسفرمون شد! یه روحانی با حال که البته مدام تأکید می کرد حال نداره! و سرش درد می کنه ولی نمی دونم چه قدرت عجیبی در وجود این برادران روحانی وجود داره که حتی وقتی حال ندران هم می تونن دوساعت تمام حرف بزنن؟! خلاصه از هر دری گفت و گفت. از احکام شرعی گرفته تا پرداختن منظوم به احوالات قشر مقدس زن ذلیل! و این وسط فهموندن اینکه ماها کی هستیم و وبلاگ چیه و وبلاگ نویس دیگه چه صیغه ایه ماجراها داشت و با مزه وقتی بود که وسط این که ما داشتیم خودمون رو می کشتیم و می خواستیم به ساده ترین صورت ممکن هویت خودمون رو ابراز کنیم کوثر کوچولو پرید وسط حرف همه و خطاب به روحانی عزیز بلند گفت :عمو، منم وبلاگ دارم !

    حاج آقا کشاورز صحبت رو کشوند به بحث شهدا و اینکه چطور شد به این مقام رسیدن. گفتن مهمترین چیزی که باعث شاخص شدن شهدا می شه اینه که تونستن خودشون رو پیدا کنن... و ادامه دادن: شهدا تو سن کم خودشون رو پیدا کردن ولی من تا به این سن رسیدم هنوز نتونستم خودم رو پیدا کنم ... که باز هم کوثر خانم افاضه ی فضل فرمودن و گفتن : عمو ، من پنج سالمه پیدام!! و اتوبوس از خنده منفجر شد...

    راستی کوثر خانم ما اصلا اهل خالی بندی نیستا! اینم وبلاگش: شاهد روزهای کودکی




  • کلمات کلیدی :
  • ... نظر ...

       الف دزفول!
       نوشته شده توسط :شاهد در 89/1/9 - 5:36 ع

    مقاومت کلامی که با فرهنگ مردم دزفول عجین شده. ایستادگی در برابر هجوم موشک های عظیم الجثه ای که روز و شب بر سر شهر آوار می شد و لبخند بچه گانه ای ، نگاه مادرانه ای یا تلاش پدرانه ای را به خون می کشید و... بعد از لحظه هایی آنان که زنده مانده بودند زندگی را از سر می گرفتند تا موشک بعدی...
    زنان شبها را با حجاب کامل می خوابیدند شاید آن شب، شب آخر زندگیشان باشد و فردا نامحرمی از زیر آوار بیرون بکشاندشان .
    و حالا بعد از سالها آمده اند کسانی و بر ایستادگیشان خورده می گیرند غافل از آنکه آنها که ایستادند برای ایستادنشان بها نمی خواستند و تنها دیدن لبخند امامشان بر صفحه تلویزیون کافی بود برای از یادبردن غم شب گذشته شان.
    آری ، اینجا دزفول است، همانجا که مجری رادیو عراق در اعلام شهرهای در استانه حمله موشکی ، عادت کرده بود به گفتن: « الف- دزفول»! ب هر چه بود ، بود ، الف فقط دزفول! و چهارم خرداد یادآور روزی که دزفولیها بیشترین موشک را در خانه هاشان میزبان بودند...

    شبیه حرفهای من،
    ستون خانه ی تو بود
    که در هجوم موشکی
    خموش و بی کس و غیور، 
                                 نمرده و شهید شد.
    و من شنیده ام
    که سقف خانه ای
    به روی خانه ای دگر
    شبی سقوط کرده بود
    و کودک از غریو انفجار
    به پشت بام خانه ای
    _ دو کوچه بعد_
    پرت شد.
    ولمس کرده ام
    حس ترس و زندگی
    درون سنگری
    که در حیاط خانه مان
    به جای لاله های واژگون باغچه
    سر بلند کرده بود
    و لحظه های انتظار سخت یک صدا: 
                                          « وضعیت سفید»
    و هشت سال پر تپش 
    وهشت...
    منی که در تمام کودکی
    رفیق من
    پوکه و فشنگ بود
    و چتر کوچک منوری 
                       پر بها ترین هدیّه ام،
    به من نگو که شعر تو
    چرا
    همیشه بوی مرگ میدهد.

                                                         (شعر از شاهد)




  • کلمات کلیدی :
  • ... نظر ...

       یاور وبلاگی
       نوشته شده توسط :شاهد در 89/1/9 - 5:31 ع

    برای اولین بار قسمت شد همسفر بچه های از بلاگ تا پلاک شدیم.جای همتون خالی....
    بستنی خوردیم ، لواشک خوردیم، چلوکباب ، قورمه سبزی ، مرغ ، و از همه مهمتر ساندییییییییییس!
    حالا با اون ساندیسی که اونجا بهمون دادن فکر کنم تا بلاگ تا پلاک سال آینده انرژی مون تأمین باشه! قراره بتروکونیم!
    شهدا که دستشون درست! یه حال حسابی بهمون دادن.حالا نوبت ماست...
    با بچه ها یه شعرکی گفته بودیم و تو راه می خونیدیم .ازونجا که درصد بالاییش زاییده فکر سیال خودم علیه السلام بود به خودم اجازه دادم قبل از بقیه تو وبلاگم بزارمش.حرفی هست؟ متنش رو واستون می زارم خودتون با آهنگ بخونید(یار دبستانی من......)


    یاور وبلاگی من
    با من و همراه منی
    تو اتوبوس ،سوی جنوب
    همصدا، هم پای منی
    فضای سایبری ما
    هرزه تموم قلماش
    خوب اگه خوب ، بد اگه بد
    مرده دلای بلاگاش
    هک نشه سایت من و تو
    زیاد شده کلاه سیاه
    تو جنگ نرم سایبری
    (تنها نشه یه وقت«آقا»)2...




  • کلمات کلیدی :
  • ... نظر ...

    <      1   2