همه از حس و حال معنوی مناطق می گن...بذارید یه کمی هم درد و دل کنم...راستش خیلی از مناطق حال و هوای نمایشگاه دفاع مقدس داشت...با اون باندهای کذایی و صحنه های مزین شده، نمی شد به راحتی تمرکز گرفت...حتما باید پای صحبت های راوی یا ناله های زیارت عاشورا می نشستی تا یه ذره چشمات خیس می شدن...حالا اشک برای چه؟ خدا می داند!...حتی یه وقت که از جمع فرار می کردی و تو یه سنگری می نشستی تا یه خورده، دور از چشم بقیه خاک بازی کنی، می دیدی شصت نفر مشغول تنظیم لنز دوربین هاشونن تا از لحظات معنوی!!! شما عکس بگیرن...
فتح المبین و فکه و دهلاویه و بالاخره هویزه که از بس سرگرم شهدا شده بودیم، فراموش کردیم شب جمعه است و شاید آقا فردا بیان...
- قرار بود درس انتظار را تمرین کنی...یادت که نرفته است؟
علی علی...