سید یاسر میگوید: کاش در حقیقت این خاک گم میشدیم.
مهدی نگاهی به خاک میکند و بعد به آسمان. میگوید: آنها که رفتند خودشان هم این خا ک را ول کردندو رفتند.
یک مشت از این خاک برمیدارم و میگیرم بالای سرم. مشتم را کمی شل میکنم. آرام میریزم روی سرم.
... نظر ...