من می گویم ستاره ای بود شهید
پیدا شد و چرخی زد و در خون گم شد
کوه پرسید ز رود
زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست؟ گفت: در رفتن من
کوه پرسید: و من؟ گفت: در ماندن تو
بلبلی گفت: و من؟
خنده ای کرد و گفت: در غزلخوانی تو
آه از آن آبادی
که در آن کوه رَوَد،
رود ، مرداب شود ،
و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد ،
و نخواند دیگر،
من و تو ، بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز،
در خواندنِ من، ماندنِ تو ، رفتن یاران سفر کرده ی مان نیست
بدان!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ این عکس شهید حبیب الله کریمی ، جریان شهید شدنشون رو توی وبلاگم نوشتم...
ـ می دونم همه اتون این شعر سپهر رو دیدید، ولی این شعر برای من یه چیز دیگه است...تا ظهور ایستادیم...
ـ ایام سوگواری بانوی دوعالم حضرت فاطمه الزهرا(س) را به همه همسفرای خوبم تسلیت عرض می کنم...اگر باران از صفای آیینه دل امد، برای این کویر هم دعا کنید....