از راه نرسیده قصد داشتم بروم و چند روزی استراحت کنم اما نشد. بچههای مشهد هنوز مهمان من بودند باید میبردمشان دفتر، تا بعد از ظهر مهمانمان هستند. آمدم دفتر کارهای زیادی بود که باید انجام میدادم. قرار بود چند تایی « تقریبا به اندازه همه بچهها» فلش به اردو برای هدایای فرهنگی اردو بدهند که قبل از اردو به دستم نرسید لذا تا رسیدم دنبال فلشها را گرفتم. به اینجا و آنجا زنگ زدم که خلاصه مثل همیشه گفتند که فردا تماس بگیرید ان شالله فلشها را بهتان میدهیم.
البته من هیچ قولی و هیچ حرفی در مورد ارسال فلشها به بچهها نمیدهم اما اگر به ما تحویل دادند حتما فلشها را به دوستان میدهیم. البته یک شرط دارد حداقل باید چند پستی در وبلاگ گروهی بنویسند. خلاصه اینکه، هر کسی در وبلاگ اردوی پنج پست گذاشت شامل این فلش و هدیه میشود البته به احتمال قوی اگر بتوانم عکسهای اردو را هم برای آنهایی که فلش شامل حالشان میشود بفرستم. یک دی وی دی از عکسها اردو.
خلاصه اینکه الان ساعت یازده و نیم است و من تازه به دنبال پولهایی هستم که به ما قول دادند و هنوز پرداخت نکرده اند. الان اردو تمام شده و تمام هزینههای اردو برایم رو شده که باید این هزینهها را از جایی تامین کنم. مثال برجستهاش اتوبوس است. که تا چند روز دیگر باید چند میلیون تومان ناقابل به آقایان راننده تحویل بدهم.
به نظر خود من اردوی کاستیهای زیادی داشت و آن هم به این بر میگشت که من واقعا دست تنها بودم نه اینکه دوستان کمک نکردند، نه کمک کردند اما خب برخی از کمکها از دست دوستان بر نمیآمد چون تجربه نداشتند و این کاره نبودند و البته برخی دیگر که یک مقدار از کارها را به آنها سپرده بودم انجام ندادند و یا اینکه یادشان رفت و هزار و یک بهانه دیگر.
حرف آخر اینکه پیش به سوی گرفتن فلش با نوشتن فقط پنج پست.
و دیگر اینکه جشنواره وبلاگ نویسی راهیان نور را هم یادتان نرود. آنجا هم مسابقه هست و جایزه میدهند.